ترجمه مقاله تغییر فضایی دینوتاژکداران همزیست دیواره های مرجانی سواحل شمالی خلیج فارس
چکیدۀ مطالب:
تراکم، ضریب میتوزی، محتوالی کلروفیل a و اندازۀ سلولی دیوتاژکداران همزیست غالب در دیواره های ساخته شده از مرجان در دو عمق متفاوت جزیرۀ کیش و یک عمق جزیرۀ لارک واقع در خلیج فارس مورد بررسی قرار گرفت. بالاترین تراکم در آب های کم عمق جزیرۀ کیش مشاهده شد. در هر حال، تحالیل ANOVA شاخص میتوزی نتایج مختلطی را حاصل آورد. اندازۀ سلولی موجودات همزی در عمق های گوناگون تفاوت معناداری را نشان نداد و تنها تفاوت در Porite های مرجانی یک سوی جزیرۀ کیش مشاهده شد که در آن در اعماق آبی بیشتر سلول ها بزرگتر هستند. مقایسۀ ویژگی های همزیستی میان دو جزیره تنوع داخل گونه های را نشان داد. تراکم تاژکداران همزیست در مرجان های Porite و Favia در دو جزیره متفاوت بود.
تراکم کلروفیل – a (cm-20) در کلیۀ گونه ها در دو جزیره تفاوت داشت و میزان آن در مرجان های کیش بیشتر بود. سلول کلروفیل – a تنها در مجران های Porites و Platyggra دارای تفاوت معنادار بود و میزان آن در جزیرۀ لارک بیشتر اندازه گیری شد. از اینرو اندازه سلولی همزیستی عموماً به جز در مرجان های Porites با اندازۀ بزرگتر در جزیرۀ کیش از تنوع چندانی برخوردار نمی باشد.
واژگان کلیدی: تراکم، ضریب میتوزی، کلروفیل – a، اندازه سلولی تاژکداران دیواره های مرجانی – خلیج فارس
مقدمۀ مطالب:
خلیج فارس که در شمال غربی اقیانوس هند واقع شده است، یک دریای حاشیه ای نیمه بسته می باشد که از لحاظ درجۀ شوری، دما، جذر و مدهای به شدت خفیف گهگاهی و میزان رسوب شویی در شرایط محیطی خشنی قرار دارد (Sheppard) شرایط فوق تأثیرات منفی ای بر دیواره های مرجانی گذارده و به تنوع کم جمعیت های مرجانی در مقایسه با سایر بخش های اقیانوس هند انجامیده است (Price, 1993). کمرنگ شدن دیواره های مرجانی که حاصل از بین رفتن دیو تاژکداران همزیست (ژئوگزانتلا) یا خزه دریایی رنگی است به شدت به فشار گرمایی مربوط می باشد (Hoegh- Guldberg, 1999; Goreau 2000). ژئوگزانتلا، مهمترین مورد در روابط درون همزیستی حیوانی – جلبکی به شمار می آید و هر گونه تغییر در شرایط زیست محیطی فراتر از محدوده های نرمالی بقاء مرجان ها را در بر می گیرد. (Pilcher et al 2000). تراکم ژئوگزانتلا در واحد برخی متغیرها از جمله مساحت سطحی و میزان پروتئین نشان دهنده سلامت مرجانی می باشد (به ویژه از لحاظ رنگ مرجان ها) تغییر در ژئوگزانتلا و تراکم آن و میزان کلروفیل، شرایط آب و هوایی و زیستی گوناگون از جمله میزان نور و مواد غذایی مربوط است (Putron et al, 2004). این امر اهمیت دیوتاژکداران همزیست در درک میزان کم رنگ شدن مرجان ها و از بین رفتن رنگ آنها را نشان می دهد. در سال های اخیر، کاهش رنگ مرجان ها (در خلیج فارس به دلیل مرگ و میر انبوه مرجان ها که حاصل افزایش دمای هوا) است، مشاهده گردیده است (Pilcher et al 2000). (و رویداد منجر به مرگ و میر) انبوه مرجان ها در شمال خلیج فارس و در حوالی جزیرۀ کیش در طول سال های 1996 و 1998 و در 2006 مشاهده شد (Shokri et al 2000). در هر حال کاهش رنگ مرجان ها در خلیج فارس به کاهش دمای آب نیز مرتبط است (Coles , Fadlallah 1991). تراکم ژئوگزانتلا و میزان کلروفیل – a از دیدگاه عمق، منطقه و سال مورد بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال تراکم ژئوگزانتلا و میزان رنگیزه 5 گونه مرجانی در سه عمق متفاوت مناطق باهامایی مورد بررسی و نظارت قرار گرفت. بر اساس نتایج تحقیق، مرجان هایی که در آب های کم عمق زندگی می کنند دارای پارامترهای محاسبه شدۀ بالاتری نسبت به مرجان های عمیق تر می باشند به جز اینکه میزان کلروفیل – a آنها عموماً از روند معکوسی تبعیت می کند (fitt et al 2000). همچنین تجارب آزمایشگاهی، کاهش تراکم دیوتاژکداران همزیست و میزان شوری مرجان ها را با افزایش دما مرتبط و همبسته می د انند (Coles, Fitt, Warner 1995; Jokiel, 1978; Hoegh- Guldberd, 1989). طبق یافته های Brown و همکارانش (1999) میان افزایش دمای سطحی دریا و تراکم نسبتاً پایین همزیست ها و رنگدانه ها در فصول خشک در 4 گونۀ مرجان های آب های کم عمق تایلند همبستگی وجود دارد. تاکنون توجه چندانی به میزان تقسیم یا شاخص های میتوزی ژئوگزانتلا نشده است. اطلاعات مربوط به این جمعیت زنده در درک جریان غذایی و انرژی و مکانیزم های اندازه گیری اندازه جمعیت همزیستان مهم می باشد عوامل زیست محیطی تأثیرگذار بر شاخص و ظرفیت میتوزی ژئوگزانتلا شامل دوره نوری تاریک / روشن (Sweeney, Hastings 1958)، دما (Heath 1982) مواد غذایی (Chischolm, Costelb 1980) و درجه شوری (Steen, Muscatine 1987; Hoegh- Guldberg, Smith 1989) می باشد. تحقیقات تقسیم سلولی فازی جمعیت های طبیعی دیوتاژکداران همزیست آزاد را نشان داده اند که در آن ضرایت میتوزی در اوایل صبح به اوج خود می رسند و حدود 10 الی 60 % هستند، (Swift Duflbin, 1972; Elbrachter, 1973; Dolge, Poore 1974; Weiler 1976).